سنت آلمانی:
در حالی که در آمریکا، عمدتاً روانشناسان، روانشناسی دین را پیشرفت دادند، در آلمان، این رشته بیشتر زمینه کار و در قلمرو بحث فیلسوفان و عالمان الهیات بود. برای مثال در آثار شلایر ماخر(Schleiermacher/1768-34)، دیدگاه روانشناختی در مقایسه با موضع الهیاتی، در درجه دوم اهمیت داشت. ویلهلم وونت(Wundt,W. /1920-32) ، فروید(Fruied/56-1939) یونگ(Jung) و اریکسون(Ericson,E.) از دانشمندان این سنت هستند.
نگاه یا سنّت آلمانی که کسانی مثل فروید، یونگ، اُتو، شلایر ماخر اگرچه اُتو و شلایر ماخر فیلسوف هستند نه روانشناس؛ ولی سنخ کارهایشان و کارهایی که انجام داده اند روانشناسی دین است اینها در این سنّت قرار می گیرند. این نوع دوم کارهایشان مقداری بیشتر جنبة تبیینی دارد و ابعاد عمیق ترِ دینداری انسان را بحث می کنند و با آن سر و کار دارند و نظریه های جدّی دارند که هم دیدگاه های منفی دارد و هم دیدگاه های مثبت.
فردریک شلایر ماخر (1768ـ34 Friedrich Schleirmacher;)
شلایر ماخر درباره احساسات و بینش های دینی از جنبش رمانتیک» آلمان متأثر است.
فیلسوف و الهی دان آلمانی، به دفاع از آموزه های دینی پرداخت و برای حفظ دین، دست به دامن مباحث ذوقی و احساسی شد. او مدعی گردید: اساساً دین بر استدلال عقلی و برهان فلسفی مبتنی نیست، بلکه احساسی که در اعماق قلب متدیّنان است، گوهر اصلی دین است و مرکز و ثقل ایمان نه در کتاب مقدّس، که در درون و اعماق قلب انسان های باایمان جای دارد.
شلایر ماخر، که از استدلال عقلی در آموزه های دینی به شدت گریزان بود، اصل و اساس دین را احساس وابستگی مطلق و تجربه دینی می دانست و معتقد بود: ادلّه عقلی سنگ زیرین این تجربه را به خطر می اندازد.
شلایر ماخر بر احساسات و عواطف صرف تأکید میورزد و تجربه دینی را از باورها و نظام اعتقادی افراد مستقل می داند.
فردریک شلایرماخر با توصیف جوهر دین به عنوان پدیدهای که حاصل معرفت- چه علمی و چه فلسفی- نیست و نیز نباید آن را در معنای اخلاقی جستجو کرد و آن را نباید حاصل هیچ استدلالی دانست، تأثیر ماندگار و تازهای بر الهیات پروتستان نهاد. به نظر او جوهر دین در احساس دینی خاصی که احساس وابستگی مطلق است، یافت میشود. او بر این باور است فلسفۀ دین بیحاصلی که در دئیزم» مطرح است و دگماهایی که کلیسا از آن خبر میدهد، در حقیقت دین نیست. دین حقیقی یعنی شهود بیواسطۀ وجود جمعی همۀ جهان کرانمند در آن وجود و به واسطۀ آن وجود بیکران و درک همۀ اشیای زمانمند در وجودی لایزال. دین حقیقی احساس و چشیدن این وجود بیکران است.
فردریک شلایر ماخر را پدر تجربه دینی» نامیده اند، در نوشته های پرنفوذش در قرن نوزدهم، ادعا کرد که تجربه دینی تجربه ای عقلی یا معرفتی نیست، بلکه احساس اتکای مطلق و یک پارچه به مبدأ یا قدرتی متمایز از جهان است.» این تجربه، تجربه ای شهودی است که اعتبارش قائم به خود است و مستقل از تصورات، اعتقادات یا اعمال است. چون این تجربه نوعی احساس است و از حدّ تمایزات مفهومی فراتر می رود، بدین روی، نمی توانیم آن را توصیف کنیم. این تجربه حسی و عاطفی است، نه معرفتی.
شلایر ماخر با تدوین دو کتاب مهم، ایده خود را بسط داد و آن را استحکام بخشید. از جمله کتاب های او
درباره دین
ایمان مسیحی
رودلف اتو معتقد است: هرچند مفاهیمی را به خدا نسبت می دهیم که از راه عقل قابل درک هستند، اما با توجه به مرتبه عمیق تر وجود خدا، یعنی قدسیت او، نمی توان خدا را از راه عقل شناخت و توصیف کرد، بلکه باید قدسیت خدا را با چیزی فراتر از عقل دریابیم.
اتو تجربه دینی» را مجموعه پیچیده ای از احساسات می داند که ممکن است این احساسات به اشکال متعددی درآیند. به تعبیر وی، ممکن است احساس راز هیبت انگیز گاهی برق آسا، همچون نسیمی دل انگیز وارد شود و روح را از آرامش برآمده از ژرف ترین لایه های پرستش سرشار کند. ممکن است این احساس به وضعیت روحی پایدارتر و ماندگارتری تبدیل شود و به صورت لرزش و ارتعاش از سر خوف و انقیاد تداوم یابد. ممکن است به ناگاه، به صورت جوششی فوران آسا از ژرفای روح سر بزند و با شور و تکانی شدید همراه باشد یا به هیجانی به غایت غریب بینجامد، به شوریدگی بی خودانه، به حالتی خلسهوار، و به از خود شدن.
منبع:کتاب پژوهشنامه فلسفه دین(نامه حکمت)_آذربایجانی، مسعود، اصل، سیدمهدی، پیشین، ص16.
درباره این سایت